پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

کاش دستم به آسمانت می‌رسید 

کاش دستم، نه

دلم، کمی آسمانی می‌شد 

...

دستم را بگیر 

حتی نتونست قبل از اینکه به اتاقش برسه جلوی اشکاشو بگیره.
حتی نتونست صدای آهنگو زیاد کنه تا کسی صدای هق هقشو نشنوه. 
قلبش تیر می‌کشید.
یادش اومد چقدر تلاش کرده بود تا شاد باشه، تا بخنده، تا زندگی کنه، 
اما حالا، ویران شده بود. 
کاش دنیا همین الان به پایان می‌رسید...


پاییز رسیده است تا همین حوالی، 

گوش کن، صدای خش خش برگ‎ها را خواهی شنید. 

منتظرش هستم، 

با یک فنجان چای داغ پشت پنجره‌ای رو به زندگی. 

هوایش را که داشته باشم دلگرمم خواهد کرد. 

آنوقت می‌شود از غمناکی پاییز و دلسردی زمستان عبور کرد...