پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

دنیام کوچیک بود؛ 

اندازه اتاقم، خونه‎مون، خانواده‎م، دوستای صمیمی و نزدیکم. 

دنیام کوچیک بود و کافی بود برام. شادی و غمشو دوست داشتم و باهاشون کنار میومدم. 

اما از وقتی پامو تو شبکه‎های اجتماعی گذاشتم دنیام یه دفعه بزرگ شد، خیلی بزرگ؛ حتی تا اونور مرزها هم رفت و خیلی دور شد. 

غم و غصه‎هامم بزرگ شد، اونقدری که تحملش سخت شد، خیلی سخت.  

خوش به حال اون پیر مردی که تو روستاست و از همه عالم بیخبر و تنها چیزی که براش مهمه اومدن بارون و سرد نشدن هواس که یه وقت شکوفه‎های درختای میوه‎ش رو سرمانزنه.

دلم برای دنیای کوچیکم تنگ شده...