پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

انقدر دلم میخواد حرف بزنم، از اتفاقات روزم بگم از دنیام از شادیام و غصه هام، ولی حتی یک بارم نشده یه نفر پیدا بشه که حس کنم داره با علاقه به حرفام گوش میده.

همیشه خودم بودمو خودم. 

این روزا تو سکوت میگذره.

این تعطیلات بهم فهموند دیگه ظرفیت خونه بودن و بیکار گشتن رو ندارم. حتی یه جورایی دلم میخواد زودتر شنبه بشه تا از زیر بار این حجم سنگین فکرو خیال فرار کنم و پناه ببرم به کار و کار و کار.


یه سلام به اندازه ی تمام سال 93 ای که گذشت.

دلم برای نوشتن تنگ شده بود.

شاید باید از اول شروع می کردم ولی دلم نیومد برم سراغ یه وبلاگ جدید، همینجا هم میشه نوشت...

پس بسم الله 

سال 93 سال عجیبی بود خدا حسابی منو تو شرایط مختلف گذاشت، نمیدونم چرا شاید هیچوقتم نفهمم ولی جوری درگیرم کرد که هنوز بعد گذشت ماه ها از اون اتفاقات نتونستم باهاشون کنار بیام هنوز دلم امید داره هنوز چشم به راه یه اتفاق تازه م شاید بهتر باشه بگم یه معجزه. 

این روزهارو با نگرانی از آینده پشت سر میذارم، یه نگرانی بزرگ که انگار هر روز و هرسال که میگذره بزرگتر هم میشه. 

کاش میشد بیخیال همه چیز بشم.