پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

آخرین پله‌یِ آخرین خانه‌یِ آخرین کوچه؛


من

به دنبال رویایت دویدم 

تا به اینجا رسیدم 

نیمه جان، 

بی‌رمق


همین‌جا خاله بازی می‌کردیم 

خیال بافی می‌کردیم 

غم ندیده بودیم 

پراز کودکی بودیم 


یادت هست آخرین بار؟ آخرین بازی؟

تو رفتی، با تمام عروسک‌هایت برای همیشه


و من اما هنوز 

بازی می‌کنم...

خاله‌ی تمام عروسک‌های دنیا شدم

خاله‌ی‌ تمام بازی‌ها


باید برگردی و بازی را خودت تمام کنی.

شاید

آرام بگیرد کودکی‌ا‌م.


  • هدی

نظرات  (۲)

خـاله ی تمامـ عروسک ها .. سخت است اما شیرین .. درست مثل زندگـی کردن .. انتظار کشدن ..
کودکی...
پیر شدیم!
نه پیر شدم! (:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی