پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

فکر میکنم توی یکی از روزهای پایانی شهریور ماه 8 سال پیش گم شدم، درست نمیدونم چرا ولی انگار یکی دکمه‎یpause زندگیمو همون روزا زد و خودشم گذاشت رفت پی زندگیش، نمیدونم این 8 سال چجوری گذشته ولی خوب میدونم وقتی میخوام برم به روزای خوب، پرت میشم تو همون 8 سال پیش، الان که دارم فکر میکنم میبینم دغدغههای زندگی من بعد از همون آخرین روزهای شهریور 8 سال پیش شروع شد، دغدغههایی که تا الان رهام نکردن و شاید هر روز بزرگ‎تر و پیچیدهتر هم شدن. جالبه که ذهنم دوست نداره به این 8 سال فکر کنه همش دلش میخواد از روش بپره و بره به روزهای بیدغدغه و بینگرانی برسه.

کاش اونی که دکمه رو زد خودش بیاد و منو از اون روزا بکشه بیرون بهم بگه از این جا به بعدشو میتونی با خیال راحت بری منم از پشت سر هواتو دارم، ولی خوب میدونم اون یه نفر کسی نیست جز خودم، خودِ خودم.

  • هدی

نظرات  (۱)

من 18 سال پیش (4سال پیش‌ترش!!!) خیلی گم میشدم :دی
هرخانم چادری میدیدم داره رد میشه فک میکردم مامانمه میدوییدم دنبالش. حالا بدبخ مامانم کنارم واستاده بودا !! یا مثلا تو مغازه بود !!
حالا اون خانمه بدو، من بدو، مامان بدو
:دی
هویجوری دیگه یچی گفتم که گفته باشم که به حس و حالتم هیش ربطی نداشته باشه =p
کوژایی تو خود خودت؟ :p
پاسخ:
:))))
خوبم تو خوبی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی