پرسه می‌زنم در حوالیِ دلم

۴ مطلب در بهمن ۱۳۹۱ ثبت شده است

خاطراتی هستند که گاه و بی‌گاه هجوم می‌آورند به این ذهن خسته، و دستت را می‌گیرند و می‌برند به روزهایی که شاید به سختی فراموششان کرده باشی.

بعد تازه می‌فهمی لابلای این خاطرات فراموش شده و نه چندان خوب یک حس‌های کوچک شیرین پنهان شده انگار، و از پیدا کردنشان ذوق می‌کنی و باز خاطراتت را زیرو رو می‌کنی تا شاید یک حس گم‌شده‌ی دیگر پیدا شود. یکجور حال خوبیست که تجربه‌اش ارزش یادآوری خاطرات تلخ را دارد.



یکی بیایدو غم این روزها را بتکاند از شانه‌ی من،

یکی بیایدو دستی بکشد یر سر این بغض‌های کوچکِ بسیار، 

یکی بیایدو دلگرم کند تمام دلسردی‌هایم را، 

یکی بیایدو ترانه‌ی شادی بخواند درمیان هجوم آواهای سوزناک،

یکی بیایدو آرام کند تلاطم این دل را،

یکی بیایدو برایم شعر قاصدک‌ها را بخواند، 

یکی بیایدو این صفحه‎ی تاریک را ورق بزند ...


تعبیر تمام خواب‌هایم یک چیز است،

"نرسیدن" 


بازی ابرها را ببین،

سرخوش، سبک‌بال و پر از آرامشند انگار

غبطه می‌خورم به حالشان ...