- ۹۲/۰۴/۰۴
- ۱ نظر
خواب میبینم.
خواب قطار، خواب واگنهای بیانتها.
خواب دویدنهای بیهدف.
آشفتگی را پشت کدام در پنهان کرده بودم؟ چه شد که دوباره رها شد و به جانم افتاد؟
چه شد که باز هم من ماندم و این کابوسها؟
من ماندم میان آدمها، بی هیچکس، بی ذرهای شوق.
باز هم کابوس، باز هم قطار...
کاش زودتر به مقصد برسد.
مسافر خسته کم طاقت میشود.
- ۹۲/۰۴/۰۴
با اجازهتون میتونم این مطلبتون رو تویِ وبلاگم لینک بدم؟